شب بو

نظم نوشت یک ناظم

شب بو

نظم نوشت یک ناظم

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

آدم کجا ز میوه ممنوعه چیده بود ؟

ابلیس با خدا به تفاهم رسیده بود!

اثباتش اینکه سجده نمی کرد با غرور

روزی که پشت کل ملائک خمیده بود!

انسان به هر جهت به معلم نیاز داشت

قاتل کسی بود که کلاغ آفریده بود

یوسف نه از حیا به زلیخا نظر نداشت !

بیچاره تا به حال زلیخا ندیده بود !!

زندان به داد یوسف بی پیرهن رسید

او نیز ور نه جامه عصمت دریده بود!

این حرفها به قیمت جانم تمام شد!

مانند این غزل که به پایان رسیده بود

  • محمد رضا باب الخانی

نظرات  (۱)

ایولا عجب شعری
خیلی قشنگ بود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی