شب بو

نظم نوشت یک ناظم

شب بو

نظم نوشت یک ناظم

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

سحرگاهان به قصد روزه داری

شدم بیدار از خواب و خماری

برایم سفره ای الوان گشودند

به آن هر لحظه چیزی را فزودند

برنج و مرغ و سوپ وآش رشته

سُس و استیک با نان برشته

خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم

کمی از این کمی از آن چشیدم

پس از آن ماست را کردم سرازیر

درون معده ام با اندکی سیر

وختم حمله ام با یک دو آروغ

بشد اعلام بعداز خوردن دوغ

سپس یک چای دبش قند پهلو

به من دادند با یک دانه لیمو

خلاصه روزه را آغاز کردم

برای اهل خانه ناز کردم

برای اینکه یابم صبر و طاقت

نمود م صبح تا شب استراحت

دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا

کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا

به افطاری برایم شد فراهم

زدم تو رگ کمی از زولبیا هم

وسی روزی به این منوال طی شد

نفهمیدم که کی آمد و کی شد

به زحمت صبح خود را شام کردم

به خود سازی ولی اقدام کردم

به شعبان من به وزن شصت بودم

به ماه روزه ده کیلو فزودم

اگرچه رد شدم در این عبادت

به خود سازی ولیکن کردم عادت

خدایا ای خدای مهر و ناهید

بده توش و توانی را به« جاوید »

که گیرد سالیان سال روزه

اگرچه او شود از دم رفوزه

  • محمد رضا باب الخانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی